نویسنده: دکتر محمدحسن رجبی (1)




 
تطور حیات اجتماعی و فرهنگی زن در تاریخ و فرهنگ ایران، متأثر از سه عامل اصلی است: اول، باورهای مذهبی؛ دوم، فرهنگ ملی و خرده فرهنگ‌های قومی، طایفه ای...؛ و سوم، محیط اجتماعی و سیاسی. این سه عامل مهم، ارکان شخصیت و مقام و منزلت اجتماعی زن را در تاریخ ایران تشکیل می‌داده است.
در اساطیر مذهبی و ملی ایران - که جلوه‌ای از تصورات و تلقیات مردم ایران است - زنان جایگاه والا و آمیخته با نجابت و پاکی روح و روان دارند، به ویژه وقتی که الهه‌ها در اساطیر مؤنث ایرانی با نمونه‌های مشابه در تمدن‌های باستانی چون یونان و بابل مقایسه شوند. در ادبیات عرفانی، حماسی، بزمی و عاشقانه‌ی فارسی نیز، زنان به همان صفات، ستایش و از برخی زنان خطاکار به شدت نکوهش شده است.
این تلقی فرهنگی، روشن‌ترین تفسیر از جایگاه والا و مقدس زنان ایرانی در ادوار گذشته‌ی پیش از تاریخ ایران است که در هنر و جامعه‌ی باستانی کاملاً مشهود است. فقدان نقش برجسته ی زنان در ایران باستان، خود حکایت از حرمت اجتماعی ایشان در آن دوران دارد.
برخی از محققان و مورخان غربی و ایرانی که با جوهر فرهنگ ایرانی ناآشنا هستند و از منظر بشرانگاری (اومانیسم) مدرن غربی به تحلیل تاریخ و فرهنگ و مناسبات دیگر جوامع می‌پردازند، می‌کوشند تا با جست و جوی نشانه‌های حضور زنان در تاریخ ایران باستان، به تبیین و تبلیغ جایگاه اجتماعی زنان ایرانی، براساس مدل کنونی جوامع غربی، بپردازند. به عنوان مثال، دوران پادشاهی کوتاه مدت و پر فراز و نشیب دو شاهزاده خانم ساسانی - پوراندخت و آذرمیدخت - را نشانه‌ی حضور فعال زن ایرانی در عرصه‌ی سیاست و اجتماع دانسته اند، که البته خلاف واقعیت است. به نوشه‌ی شادروان دکتر زرین کوب: «آن چه درباره‌ی حکمت و دانش او (پوراندخت) در روایات آورده اند، چنان با قراین و احوال ناسازگار می‌نماید که به نظر می‌آید آن روایات را بدان قصد برساخته باشند تا وهن و خفتی را که در چشم همسایگان از انتخاب وی به سلطنت ناشی می‌شد، بپوشانند. در هر حال، در این ایام، فرمانروایی واقعی در دست موبدان و نجبا بود که زنان و کودکان را هم چون بازیچه‌ای بر صحنه می‌آوردند و خود از پشت پرده، آن‌ها را به میل خود به حرکت درمی آوردند.» (2)
با ورود دین مبین اسلام به ایران و پذیرش آن توسط ایرانیان، مناسبات اجتماعی و حصارهای فکری و فرهنگی گذشته فروریخت و آموختن سواد و دانش که تا آن زمان در انحصار و اختیار روحانیون زردشتی قرار داشت، عمومیت یافت و همگان آزادی آن را یافتند که از نعمت سواد و دانش بهره مند شوند؛ به ویژه آن که در دیانت جدید، به کسب علم و دانش تأکید فراوان شده بود و پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در مسجد، در حلقه‌ی علما وارد می‌شد و آنان را از دیگر افراد نیکوتر می‌شمرد. زنان نیز از این نعمت بی نصیب نماندند و به فراگیری دانش‌های متداول زمان خویش (علوم قرآنی، حدیث، فقه، تفسیر، کلام، ادب، عرفان، هنر، نجوم و...) پرداختند و آثار ارزشمندی در رشته‌های مختلف پدید آوردند. تعداد آنان تا بدان اندازه فزونی یافت که شرح حال و آثار علمی دینی و اجتماعی شان بخشی از کتب تراجم و تذکره را تشکیل می‌دهد.
در زندگی نامه‌های اسلامی، شرح حال زنان نام آور و دانشور، یا در کنار مردان آمده (همانند وفیات الاعیان؛ لسان المیزان؛ فوات الوفیات؛ معجم الادبا؛ الاعلام؛ شذرات الذهب و الدّررالکامنة) و یا بخش جداگانه‌ای به آنان اختصاص یافته که با عناوینی چون «باب النساء» (فصل مربوط به زنان) مشخص شده است (مانند الطبقات الکبیر ابن سعد زُهری که یک جلد آن به شرح زندگانی زنان صحابی اختصاص یافته است، الاستیعاب... نوشته‌ی ابن عبدالبر که زندگی نامه‌ی 394 زن صحابی در آن آمده است؛ الاصابه... تألیف ابن حجر عسقلانی که دارای 1552 زندگی نامه از زنان است و اسدالغابة نوشته‌ی ابن اثیر که شرح حال 1021 زن صحابی را در بردارد).
در بیشتر کتاب‌های شیعه نیز زندگی نامه‌ی زنان، جداگانه آمده است. مثلاً شیخ طوسی در کتاب الرجال، پس از برشمردن اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یا هر یک از امامان (علیهم السلام)، از شماری از اصحاب زن ایشان نیز یاد می‌کند؛ اما کتاب‌های دیگری چون کتاب الرجال ابن داوود، جامع الرواة محمد بن علی اردبیلی، ریاض العلماء میرزا عبدالله افندی و تنقیح المقال ممقانی، زندگی نامه‌ی زنان در «باب النساء» آمده است. در بسیاری از این کتاب ها، گذشته از زنان صحابی، شرح حال بسیاری از زنان ایرانی در کنار زنان عرب آمده است.
از قرن دهم هجری، شرح حال نگاری مستقل زنان به زبان فارسی رواج یافت. نخستین آن‌ها جواهر العجایب سلطان محمد فخری امیری هروی (زنده در 963 ق) است که زندگی نامه‌ی 25 شاعر زن را در بردارد. به ترتیب می‌توان از تذکره‌ی شاعرات (تألیف حدود 1174 ق)،تذکره‌ی نُقل مجلس (1241 ق) محمود میرزا قاجار؛ خیرات حسان اعتماد السلطنه (1304 ق)؛ ریاحین الشریعه (1372-1369 فژق) شیخ ذبیح الله محلاتی؛ از رابعه تا پروین (1334 ش) کشاورز صدر؛ زنان سخنور (37-1335 ش) مشیر سلیمی و کارنامه‌ی زنان مشهور ایران از قبل از اسلام تا عصر حاضر (1352 ش) فخری قویمی نام برد. البته بر این فهرست عناوین دیگری که در شبه قاره نوشته شده است، می‌توان افزود. (3)
این شرح حال نگاری (تذکره)‌های عربی و فارسی که در طول هزار سال گذشته تألیف شده و در آن شرح حال زنان نامدار چه به صورت درهم و چه به صورت مستقل آمده است؛ خود حاکی از وجود تعداد فراوانی از زنان برجسته و فرهیخته در عرصه‌های گوناگون دین، دانش، هنر، سیاست و اجتماع است.
زنان در قرون گذشته در حالی توانستند به مقامات بالای دینی، علمی، هنری و... دست یابند که هیچ نهاد و سازمان رسمی آموزشی وجود نداشت که متولی آموزش و تربیت ایشان باشد و به ندرت نشانی از مدارس علمی ویژه‌ی آنان می‌توان یافت، بلکه غالباً نزد پدران، همسران و برادران دانشمند خود و یا بزرگان علما، فقها، عرفا، مفسران، محدثان و... دانش می‌آموختند و در گردآوری و تألیف و تصنیف آثار علمی بدانان کمک می‌کردند (مانند آمنه بیگم مجلسی و آمنه خانم قزوینی) و یا آثار علمی مستقلی پدید آورده اند که در کتاب شناسی‌های عربی هم چون کشف الظنون و الذریعه ثبت و ضبط است.
جالب آن که در شرح حال تعداد قابل توجهی از زنان عالِم، به وفور مشاهده می‌شود که محدثان بزرگی از ایشان حدیث شنیده و نقل کرده و آنان را جزو مشایخ و استادان خود نام برده اند. چنان که ابونعیم عبدالملک بن احمد بن نعیم قاضی، از ام عبدالله زینب عجلی (4) (زنده در 347 ق) و ابن سمرقندی از امة الرحمن (5) (قرن 5 ق) و امة القاهر (6) (قرن 6 ق) و سمعانی از جلیله (7) (قرن 6 ق) و جوهر (8) (530-460 ق) و جوهرناز (9) (قرن 6) و ابومحمد خلال، عبدالعزیز بن علی اَزجی و ابوالحسین محمد بن شروطی از همو (10) حدیث شنیده و نقل کرده و مؤلف الضوء اللامع شاگرد زن دانشمند و ادیبی چون امة الله خاتون کرد هکاری بوده است. (11)
زنان ادیب، عالم و دانشمند، مورد احترام آحاد جامعه بوده اند و در دربار پادشاهان و امیران، تقرب خاصی داشتند، چنان که بی بی منجمه که در علم نجوم مهارت داشت، مقرب سلطان جلال الدین خوارزمشاه بود و سلطان علاءالدین کیقباد سلجوقی نیز او و شوهر و خاندانش را به دربار خویش در دمشق دعوت کرد و مقامش را ارتقاء داد و شوهرش را به مقام دبیری رسانید و فرزندش امیر ناصرالدین حسین، برخلاف رسم زمان، به دلیل شهرت مادرش، به ابن بی بی (12) معروف شد. مهستی گنجوی، شاعره‌ی معروف قرن ششم هجری، هم مقرب و مصاحب سلطان سنجر سلجوقی بوده است. (13)
اشتیاق به دانش اندوزی در برخی زنان تا بدان اندازه بود که رنج سفرهای سخت و دشوار را بر خود هموار می‌کردند. برخی از آنان تا بدان حد شیفته‌ی علم و دانش بودند که مؤانست با کتاب را بر همه‌ی ظواهر زندگی ترجیح می‌دادند؛ چنان که دختر شیخ علی منشار (قرن 11 هجری) روزی که به خانه‌ی همسرش رفت، تعداد زیادی کتاب در علوم و فنون مختلف به همراه خود برد و زمانی که پدرش درگذشت، همه‌ی اموال و املاک، از جمله کتاب‌های او - که چهار هزار جلد می‌شد - به دخترش به ارث رسید. (14)
بسیاری از زنانی که دارای تمکن مالی و ثروت شخصی بودند، به عمران و آبادانی و خیرات و مبرّات پرداختند. گوهرشاد بیگم (وفات 861 ق)، همسر شاهرخ میرزای تیموری، آثار و ابنیه‌ی زیادی از خود برجای گذاشت که می‌توان از مسجد جامع، مدرسه و خانقاه شهر هرات، و مسجدی در جنب مرقد امام رضا (علیه السلام) نام برد که این دو مسجد به نام خود وی به مسجد گوهرشاد معروفند و از شاهکاری هنر معماری و کاشی کاری قرن نهم هجری به شمار می‌روند. (15) پادشاه خاتون (وفات 694 ق) در مدت کوتاه سلطنتش، مدارس و عمارات متعددی بنا کرد و اوقافی برای آن‌ها منظور نمود (16) اَبش خاتون (وفات 683 ق) نیز مدرسه و رباطی در شیراز بنا کرد که آثار نیمه ویران رباط در بیرون شهر هنوز برجاست. (17) آسیه خانم (وفات 1217 ق)، مادر فتحعلی شاه قاجار هم به تعمیر مدرسه‌ی مادرشاه اقدام کرده از آن پس به مدرسه‌ی مادرشاه شهرت یافت. (18) از جمله اقدامات نیکوکارانه‌ی وی رسیدگی به امور طلاب علوم دینی بود، چنان که شهریه‌ی مرتبی برای طلاب و مدرسان برقرار کرد و اوقافی برای مدرسان آن منظور داشت. (19)
سخن پیرامون حیات فرهنگی، اجتماعی زنان ایرانی در قرون پیش بسیار است و مجال بیشتری می‌طلبد؛ اما این نکته‌ی مهم را نباید فروگذارد که بسیاری از مورخان و ایران شناسان خارجی و داخلی با بزرگ نمایی دو شخصیت زن ایرانی در ایران باستان، پیرامون آزادی‌های سیاسی و اجتماعی زنان در آن دوره، نظریه پردازی کرده اند، ولی درباره‌ی صدها زن این سرزمین در دوران اسلامی که در عرصه‌های گوناگون دینی، علمی، سیاسی، اجتماعی و... درخشیده اند و آثار گران قدری از خود برجای گذارده اند، مهر سکوت بر لب نهاده و این دوران هزار و سیصد ساله را دوران سیاه برای زنان ایرانی نامیده اند.
پیتر آوری، ایران شناس معاصر انگلیسی، پیرامون آزادی‌های اجتماعی زنان ایرانی در پیش از دوره‌ی تجدد می‌نویسد: «[ در گذشته ] اگرچه زنان حجاب داشتند و در برابر مردهای نامحرم - به جز اقوام نزدیک خود - ظاهر نمی‌شدند، اما از نفوذ چشم گیری در امور داخلی خانه و نیز امور دولتی برخوردار بودند. آزادانه رفت و آمد می‌کردند، به بازار و به خانه‌ی دوستان خود می‌رفتند، معمولاً زن‌ها به زیارت [ خانه خدا ] و عتبات می‌رفتند که دورترین آن‌ها مشهد (در استان خراسان) و نجف و سایر عتبات در عراق بود. تعداد سفرهایی که زنان ثروتمند ایرانی می‌رفتند بیشتر از یک زن انگلیسی بود. با این که حجاب با محدودیت‌هایی همراه بود؛ اما مزایایی نیز داشت. وقتی زن حجاب داشت، کسی او را نمی‌شناخت، که این موضوع گه گاه مطلوب می‌نمود. نه تنها زیبایی زن، بلکه زشتی او را هم می‌پوشاند. زنان از پشت روبند قادر به اعمال قدرت زیادی بودند.» (20)
وی، هم چنین از سیاست‌های تجددخواهانه‌ی رضاشاه و پسرش محمدرضا شاه که به مصرفی شدن و ابتذال اخلاقی گروه زیادی از زنان طبقات مرفه انجامید، به شدت انتقاد می‌کند و می‌نویسد: «در برخی موارد زنان به گونه‌ای رفتار می‌کنند که گویی بخشی از خردمندی گذشته‌ی خود را از دست داده اند؛ زنانی که همسرانشان در مشاغل و مناصب عالی هستند، از شوهران خود اطاعت نمی‌کنند و به ولخرجی و هدر دادن پول شوهرشان می‌پردازند. زنان لباس‌های مدل پاریسی را که بسیار است، می‌پوشند.
زنان هم چون گذشته، طالب جواهرات به عنوان یک سرمایه نیستند. خصلت ایرانیان از لحاظ عدم تظاهر به ثروتمند بودن، در سال‌های اخیر جای خود را به نمایش پرزرق و برق اتومبیل‌های آخرین مدل داده است. چشم و هم چشمی برای داشتن بهترین اتومبیل آمریکایی، حکایت از آن دارد که چگونه افراد طبقه‌ی بالا، آلوده‌ی خواسته‌های ابلهانه‌ی همسران خود، برای چشم و هم چشمی با سایر زنان یا جلوتر افتادن از آن‌ها شده اند.
در سال‌های پس از جنگ دوم جهانی، تعداد طلاق در میان افراد طبقه‌ی بالا و صاحبان حِرَف، رو به فزونی گذارد؛ اما هنوز به وضعی نرسیده است که زنان ناراضی از همسر خود، یا زنان بوالهوس، طلاق را وسیله‌ی رسیدن به خواسته‌های خود قرار دهند. هم زمان با تحقق برابری زن و مرد، خواسته‌ی زن‌ها از شوهرانشان فزونی می‌یابد و شوهرها برای برآورده کردن این خواسته ها، ناگزیرند یا تن به قرض دهند یا به صورت آدم‌های مادی‌تری درآیند.» (21)
بحث پیرامون حیات فرهنگی و اجتماعی زنان را در دوره‌ی تجدد و پس از آن، به مجال دیگری وامی گذاریم.

پی‌نوشت‌ها:

1. نویسنده و پژوهشگر
2. زرین کوب، عبدالحسین؛ تاریخ مردم ایران، ایران قبل از اسلام؛ تهران، امیرکبیر، 1364، ص 529.
3. فرهنگ زندگی نامه‌ها (جلد یکم)؛ به سرپرستی حسن انوشه؛ ویراستار: سیروس مهدوی، تهران؛ مرکز فرهنگی نشر رجاء، 1369، صص 43-41.
4. سهمی؛ تاریخ جرجان، الطبعه الرابعه؛ 1407 ق (1987 م)، ص 506.
5. عمررضا کخاله؛ اعلام النساء؛ بیروت، مؤسسه الرساله، 1404 ق (1984 م)، ج 1، ص 85.
6. همان.
7. همان؛ ص 201.
8. همان؛ ص 224.
9. همان؛ ص 226.
10. همان؛ ص 205.
11. بابامردوخ (شیوا)؛ مشاهیر کرد؛ تهران، سروش، 1364، ج 1، ص 127.
12. صفا، ذبیح الله؛ تاریخ ادبیات در ایران؛ تهران، فردوسی، 5-1364، ج 3، ص 1214 و 1215.
13. کشاورز صدر؛ زنانی که به فارسی شعر سروده اند، از رابعه تا پروین، قرن 14-3؛ تهران، بنگاه میرمحمدی، 1334، ص 251-244.
14. میرزا عبدالله افندی الاصبهانی؛ ریاض العلماء و حیاض الفضلاء؛ به اهتمام سید محمود المرعشی، تحقیق سید احمد الحسینی، قم، مطبعه الخیام، 1401، ج 5، ص 407.
15. حقیقت، عبدالرفیع؛ تاریخ هنرهای ملی و هنرمندان ایرانی؛ تهران، شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، 1369، ج 1، ص 264.
و: هنرفر، لطف الله؛ گنیجنه‌ی آثار تاریخی اصفهان؛ اصفهان، بی نا، 1344، صص 334 و 333.
16. وزیری، احمد علی خان؛ تاریخ کرمان؛ به کوشش ابراهیم باستانی پاریزی؛ تهران، علمی، 1364، ص 270.
17. «ابش خاتون»؛ دایرةالمعارف بزرگ اسلامی؛ ج 2، صص 577-575.
18. «آسیه»؛ دایرةالمعارف تشیع؛ ج 1، ص 115.
و: محلاتی، ذبیح الله؛ ریاحین الشریعه؛ تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1369-1367 ق، ج 3، ص 324.
19. همان.
20. اَوری، پیتر؛ تاریخ معاصر ایران؛ ترجمه‌ی محمد رفیع مهرآبادی؛ تهران، مؤسسه‌ی مطبوعاتی عطایی، [ بی تا ]، ج 2، صص 74-73.
21. همان.

منبع مقاله :
کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شماره 127، صص 2-5